Total Pageviews

Sunday, September 25, 2011

فراخوان تجمع اعتراضی در دانشگاه صنعتی شریف .........سه شنبه، ۵ مهرماه




تعدادی از فعالین دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، در اعتراض به حکم ٦ سال حبس تعزیری علی اکبر محمدزاده و بازداشت غیرقانونی کوهیار گودرزی، از دانشجویان این دانشگاه درخواست نموده اند که در تجمع اعتراضی در روز سه شنبه، ۵ مهرماه، شرکت کنند.

به گزارش دانشجونیوز، علی اکبر محمدزاده، دانشجوی رشته مهندسی مکانیک و دبیر انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف است که ٢٦ بهمن ماه سال ٨٩ در پی تجمع بزرگ روز ٢۵ بهمن ماه، توسط مامورین اطلاعات و با هماهنگی مسئولین دانشگاه بازداشت شد و همچنان در زندان به سر می برد. وی در دادگاه بدوی به ریاست قاضی صلواتی به اتهام "تجمع و تبانی به قصد براندازی" و "تبلیغ علیه نظام" به ٦ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

کوهیار گودرزی، دانشجوی رشته مهندسی هوافضای این دانشگاه و فعال حقوق بشر، نیز پس از به پایان رساندن دوران محکومیت یک ساله اش در آذر ماه ٨٩، مجددا در مردادماه سال جاری بازداشت شد و هیچ اطلاعی از وی در دست نیست.

در همین رابطه صفحه فیسبوک "علی اکبر محمدزاده را آزاد کنید" از برگزاری تجمع در روز سه شنبه، ۵ مهر ماه در ساعت ٣ خبر داده است.

در این دعوت به تجمع آمده است: "سه شنبه ۵ مهرماه، ساعت ٣ بین ساختمان تالارها و ابن سینا در اعتراض به حکم غیرقابل باور علی اکبر محمدزاده و فشارهای وارده بر کوهیار گودرزی گرد هم می آییم".

در قسمتی دیگر از این فراخوان آمده است: "ما دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بار دیگر دور هم جمع خواهیم شد و فریاد خواهیم زد که تا علی اکبر محمدزاده به خانواده شریف بازنگردد، شریف جای آسایش شما نخواهد بود."

Saturday, September 24, 2011

شغالی که امام را خورد!.....اختلاس سه میلیارد دلاری را یک "دروغ" قلمداد کرده اند!

by Ali Ohadi
24-Sep-2011
http://iranian.com/main/blog/ali-ohadi-76

عنوان خبر را چند بار با حیرت خواندم. سرم را که بالا کردم، آقایی که چند متر آنطرف تر روی مبل نشسته بود، پرسید؛ حالتان خوب است؟ گفتم بله... گفت راستش فکر کردم ناراحتی قلبی دارید و... با خنده گفتم چیزی شبیه به همین. هم چنان پرسشگرانه نگاهم می کرد. گفتم تا لحظه ای پیش خیال می کردم سه میلیارد دلار از خانه مان دزدیده اند، اما همین الان خواندم که رییس دزدها گفته "دروغ" است، چند میلیون دلار بیشتر نبوده! با تعجب نگاهم می کرد. خبر را که به فارسی بود، برایش توضیح دادم. چند ثانیه ای مبهوت ماند و ناگهان به قهقهه خندید. بحثمان گل انداخت و دیگر فرصتی نشد تا اصل فرمایشات مقام معظم رهبری را بخوانم. همین قدر معلومم شد که ایشان اختلاس سه میلیارد دلاری را یک "دروغ" قلمداد کرده اند!

فکر به مساله تمام شب ذهنم را مشغول کرده بود. به دستاوردهای سی و چند ساله ی جمهوری اندیشیدم؛ یکی هم کشف عنصری به مراتب سخت تر و غیر قابل نفوذتر از "سنگ پای قزوین"، که نزد اعوان و انصار جمهوری به حد وفور یافت می شود! معروف است که سیاحی فرنگی با مترجمی سنی مذهب در شهر قم می گشت. هنگام ظهر بود، صدای اذان از مناره برخاست. سیاح از مترجم پرسید چه خبر است؟ گفت اذان می گویند. سیاح کنجکاو خواست ترجمه ی عباراتی را که با صدای بلند از بالای مناره جار می زنند، در دفتر یادداشتش بنویسد. مترجم جمله ی اول "الله اکبر" و جمله ی دوم "اشهد ان لااله الی الله" و جمله ی سوم "اشهد ان محمدن رسول الله" را ترجمه کرد اما به جمله ی چهارم؛ "اشهد ان علی ان ولی الله" که رسید، ساکت شد. سیاح کنجکاو با اصرار از او خواست ادامه دهد. تا این که مترجم در مقابل پافشاری سیاح، به زبان آمد و گفت؛ آخر این جمله دروغ است. من چگونه یک دروغ را برای شما ترجمه کنم؟ سیاح که پاک از کوره در رفته بود، از روی منطق فرنگی خود مترجم را به باد ناسزا گرفت که مردک! تویی که داری افترا می زنی، وگرنه کدام ابلهی دروغ را بالای مناره جار می زند؟

دیشب تا همین امروز صبح فرمایشات این چند روزه ی یکایک مسوولان جمهوری را در ذهنم مرور می کردم. پس این آقای "ا. خ." (امیر منصور خسروی معروف به "آریا"، چهل ساله، صاحب کارخانه های آب معدنی "داماش"، رییس هیات مدیره ی تیم فوتبال "داماش" و...) که می گویند با آقای محمدرضا رحیمی، معاون اول آقای احمدی نژاد و متهم ردیف اول پرونده ی بیمه ی ایران (معروف به "باند خیابان فاطمی")، ارتباط نزدیک داشته، و در طی پنج سال (1385 تا 1390) از سربازی به سرداری رسیده و ... با استانداران گیلان، لرستان، تهران، همدان و استان مرکزی روابط نزدیک داشته و گرداننده ی پروژه هایی نظیر "طرح توسعه ی شرکت شفاف شیمی پلاست"، "طرح توسعه ی کارخانه ی آهن و فولاد لوشان"، "پارکینگ طبقاتی ماسوله"، "سنگ شکن لوشان"، "مجموعه ی ورزشی کوچصفهان" در استان گیلان، "پروژه ی کارخانه ی شرکت صنایع غذایی گل گهر" لرستان، "کشت وصنعت شیروان اشترانکوه"، "کارخانه ی تولید سیلیکون" بروجرد، "مجتمع ورزشی دورود"، "پروژه ی کارخانه ی فرآوری لاستیک شهرک صنعتی زاویه" و... بوده، این آقا یک شخصیت کارتونی ست که از قصه ی کودکان گرفته شده؟ پس وام گرفتن های پی در پی این حضرت تا سقف سه میلیارد دلار و... اینها همه کشگ بود؟

پس آقای علی اکبر ترکان، وزیر اسبق راه و ترابری دچار اختلال حواس بوده که گفته "اختلاس سه میلیارد دلار نمی تواند کار یک نفر باشد و حتمن گروهی از مسئولان بالا رتبه ی دولتی به آنها کمک کرده اند"؟ این نامه ی آقای اسفندیار رحیم مشایی در مورد واگذاری شرکت "تراورس" به آقای "ا. خ." و شراکت غیر قانونی آقایان حمید بقایی و ابراهیم عزیزی در تسهیل این گونه معاملات، و همکاری سردار قالیباف، شهردار تهران در یک فقره از این پرونده های مشهور و ... دروغ بوده؟

حرف های آقای محمد دهقانی عضو هیأت رئیسه مجلس که فساد تیم احمدی نژاد را بی سابقه ترین فساد در تاریخ جمهوری اسلامی دانست و گفت؛ "اینها که بیشترین شعارهای عدالت خواهی را سر دادند، بیشترین مفاسد را مرتکب شده اند" و در جواب آقای رییس جمهور که اتهام نزدیکان خود در اختلاس را، رد کرد و "بدخواهان" را به "دروغ پراکنی" متهم نمود، گفت؛ "دادن شعارهای بی اساس فایده ندارد چرا که مدارک دال بر فساد، افشا شده و با مظلوم نمایی نمی توان خود و دوستان را از مفاسد وحشتناک اقتصادی تبرئه کرد"، یا آقای محمود احمدی بیغش، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس که فرمودند؛ نمی شود همه چیز را به گردن "جریان انحرافی" بیاندازیم و... چرا در این مملکت همیشه با آفتابه لگن دزدها برخورد شده نه با کشتی دزدها! ... بلوکه کردن دارایی افراد که هنر نیست... خیلی ها برای یک وام یک میلیون تومانی حیثیتشان را بر باد می دهند اما برخی بیت المال را به حراج می برند"... پس این آقایان چرتکه هاشان نقص فنی داشته؟

آقای شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد که اعلام کرد متهم اصلی اختلاس سه میلیارد دلاری بانک صادرات دستگیر شده، یا غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور که گفت؛ "تا اینجا ۱۹ نفر در ارتباط با پرونده ی اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از بانک صادرات دستگیر شده اند ... تعدادی از متهمان ممنوع الخروج شده اند (و نفهمیدیم دستگیر شده ها ممنوع الخروج شده اند یا دستگیر نشده ها!) و برخی ممنوع المعامله شده اند و حساب هایشان بلوکه شده (روشن نیست که دستگیر شده ها "ممنوع المعامله" شده اند یا "دستگیر نشده ها"!)، یا آقای پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی که اختلاس سه هزار میلیارد تومانی را "بی سابقه ترین" پرونده ی فساد اقتصادی در جمهوری خواند و از "ارتباطات پشت پرده"ی این اختلاس خبر داد ... و محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی و شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد که در مظان اتهام اند، و درخواست کرده اند "به آنها وقت داده شود تا در باره این گزارش توضیح بدهند".. اینها همه چشم هایشان آلبالو گیلاس می چیده و رقم را اشتباه خوانده اند؟ یا چه؟

پس همه ی این اطلاعات، شایعه بوده که هسته ی اصلی گروه متشکل از 4 برادر و 1 خواهر به نام های: امیرمنصور، مسعود، مرداویج، مهرگان، مهین و مه آفرید امیر خسروی هستند که "مه آفرید" قبلن قصاب بوده و... چند تن از مهره های سوخته ی نظام بانکی و مالی کشور هم در این محفل راه داشته اند، رفقای دزد و شرکای قافله، نظیر آقایان بهمنی (مدیر عامل فولاد لوشان) – افتخاری (مدیر عامل شرکت پخش امیر منصور) – سیروس ( معاون طرح و برنامه آریا) – شجاعی (معاون سرمایه گذاری و طرح ها) – بهزادی (معاون حقوقی) – عاشوری (رئیس هیات مدیره درفک)- اسپیتکار ( مدیر عامل سیمان خزر) – غلامی (مدیر عامل معدن شکاف تهران)–کنعانی (مدیر عامل جهانگردی ستاره درخشان) – تجلی (مدیر عامل پی سنگ) – موجودی (مدیر عامل میثاق)- رژیمند (مدیر عامل آب معدنی داماش) – عابدینی (مدیر عامل باشگاه داماش)- نجیب (مدیر عامل ایمن ترابر)- نجیب (مدیر عامل نمونه منصور) – افتخاری (مدیر عامل مارلیک) – دبیرچی ( مدیر عامل کیمه) و ... همین طور بشمار تا برسی به خود خدا ...

این افراد که با تاسیس شرکتی به نام "درفک" در صدد بوده اند بلند ترین تله کابین دنیا را با کمک یک شرکت آلمانی بسازند! قصد خشکاندن چشمه های آب معدنی و فروختن آن به مردم، نابود کردن جنگل های هزاران ساله ی ارتفاعات رستم آباد، خرید نازل هزاران هکتار زمین از مردم، خشکاندن مردابی معروف به کیاکلایه لنگرود...را داشته اند و برای پیشبرد اهداف خود؛ راه اندازی کارخانجات ماشین سازی و آب معدنی و فولاد و ... در رودبار و اهواز و سمنان و لرستان و… خرید کارخانه های ورشکسته از سازمان خصوصی سازی بدون طی مراحل قانونی، تصاحب هزاران هکتار از زمین های با ارزش گیلان و... با شرکت های آلمانی، ایتالیایی، چینی و عربی قرارداد ورود کالا و خدمات بسته اند و از این راه ارز هنگفتی از کشور خارج کرده اند، و قرار بوده در صورت وخامت اوضاع، جملگی به خارج بگریزند، و تنها مهرگان خسروی به همراه همسر و فرزندانش موفق شده به کانادا برود و مسعود امیر خسروی و همسر و فرزندانش نیز ساکن آمریکا بشوند و... پس آقای احمد توکلی حرف مفت زده که گفته "فردی که در دهه ۸۰ یک گاوداری داشته به جایی می رسد که ۳۸ شرکت تاسیس کرده، ۳۸ کارخانه دارد و ۱۸ پروژه در حال اجرا نیز در اختیار گرفته" ... یعنی همه ی این بریز و بپاش ها شامل چند میلیون دلار ناقابل می شده؟ حالا چرا مقام معظم رهبری مامور ماله کشی روی این کثافتکاری چند میلیاردی شده اند؟ خدا پدر و مادر آقای حمید رضا کاتوزیان رئیس کمیسیون انرژی مجلس را نمرده بیامرزد که گفت این اختلاس "مسئله ی مهمی نیست و در همه جای دنیا اتفاق می افتد" و اختلاس کننده (آقای ا. خ.) را "قهرمان صنعتی کشور" خواند که بانی ایجاد ده هزار اشتغال شده ... (لابد باید از بنیان گذار "بسیج" هم که سبب اشتغال چند میلیون قاتل چاقوکش و چماقدار شده، تشکر کرد. روی این حساب رییس مافیا هم باید نشان لژیون دو نور اقتصادی بگیرد، نه؟)

البته قوه ی قضائیه و قوه ی مجریه بر سر این که چه کسی "اول" دزدی را کشف کرده، دعوا هم دارند. آقای رییس جمهور که گفت؛ "اصلن خود بنده به بانک مرکزی گفتم... یک گروهی به نام تاسیس بانک، کارهای خلاف می کنند"! کار دعوا بر سر این که کی "اول" بوده به آنجا کشید که محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور گفت؛ "هر که کشف کرده خدا به او خیر دهد، اما باید آخر آن را دید"! (یعنی "آخرش" فرمایش مقام معظم بود، یا هنوز هم مانده تا به "آخرش" برسیم؟) یا آقای احمد توکلی که گفته وقتی دولت "خط قرمز برای همکاران خود قائل می شود (و سبب می شود) تا قوه قضائیه به اتهامات آنها رسیدگی نکند.."، یا آقای رضا فاطمی امین، رئیس ستاد تحول صنایع که گفته؛ با گذشت ۹ ماه از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها، اکثر تولیدکنندگان از عدم پرداخت تسهیلات یارانه ای گلایه مندند و مشخص نیست ۷۷۰۰ میلیارد تومان یارانه بخش تولید، به چه کسانی پرداخت شده است... پس لابد اینها همه از دارالمجانین فرار کرده اند، نه؟

در مورد اظهارات چند روز پیش آقای خباز چه بگوییم؟ در پاسخ فرمایش رییس جمهور که دولت خود را "پاک ترین دولت تاریخ" نامید، آقای محمدرضا خباز، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفت؛ "اگر با وجود این اختلاس، این دولت پاک ترین دولت است، پس دولت ناپاک را چگونه باید شناخت؟" (پیدا کنید پرتقال فروش را)، یا آقای تابش رییس فراکسیون اقلیت مجلس که گفت؛ "وقتی بدنه ی دستگاه های تخصصی از افراد متخصص تهی شود، وقتی رسانه ها قدرت نقدشان را از دست بدهند، وقتی منتقدان اجازه نقد دلسوزانه پیدا نكنند، وقتی مجلس نتواند كاركرد طبیعی خود در دفاع از حقوق ملت را ایفا كند؛ و حتی وقتی مسوولان قضایی تحت فشار قرار گیرند و نتوانند به پرونده های مهم رسیدگی كنند، انتظار وقوع چنین رویدادهایی بسیار طبیعی است" و... پس اینها همه مغز خر خورده اند و پرت و پلا گفته اند، هان؟

باری، در حالی که دولت مدعی ست نمی گذارند فساد اقتصادی را ریشه کن کنیم، مسئولین امنیتی از دستگیری متهم اصلی و بلوکه کردن اموال شرکت "امیرمنصور آریا" خبر می دهند، مجلس کمیسیون ویژه تشکیل می دهد و روز یکشنبه با حضور برخی مقامات دولتی و اقتصادی جلسه ی محرمانه (4 ساعته) می گذارد و آقای علی لاریجانی رییس قوه ی مقننه، از اخوی شیخ صادق در قوه ی قضائیه تشکر می کنند که "این اختلاس با هدف ضربه زدن به اقتصاد ملی و اعتماد عمومی صورت گرفته و باید با جدیت رسیدگی شود" (احسنت). و آقای پورمحمدی مدعی می شود که سه سال است مشغول مکاتبه با رییس جمهور و وزراء هستیم و بیش از ۱۰۰ نامه در مورد قانون شکنی بانک ها به رئیس جمهور داده ایم و مجموعه ی عملکرد اختلاس گران در سه بانک، نشانگر حمایت دفتر رئیس جمهور از آنها است. و تأکید می کند که موضوعات این قانون شکنی ها و تخلفات مالی را افشا نکردیم چون نمی خواستیم به نظام لطمه وارد کنیم. (بابا گلی به جمال این "نظام") و آقای تابش رییس فراکسیون اقلیت هم تایید می کند که بله؛ "شبیه به تخلف سه هزار میلیارد تومانی باز هم وجود دارد، ولی چون گفته اند سخنی نگوییم، از بیان آنها صرف نظر می کنیم" و اضافه می کند؛ "به عقیده بنده مطرح شدن این تخلف در شرایط فعلی كشور، انحراف افكار عمومی از بسیاری از وقایع پشت پرده است"! حیرتا! یعنی هنوز هم "اقتصاد ملی" ضربه ندیده و "اعتماد عمومی" خدشه دار نشده است؟

آقای محمد خباز عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفت در چهار دوره ای که در کمیسیون اقتصادی مجلس حضور دارم شاهد اختلاسی بزرگ تر از مبلغ ۱۲۳ میلیارد تومان نبوده ام. ۳ هزار میلیارد تومان ریشه در ضعف ما در نظارت دارد، و این اختلاس را "شوک آور و باورنکردنی" توصیف کرد ... و ناگهان هذا حبیب الله! رهبر معظم مساله را از اصل "دروغ" می نامند، یعنی که انشاء الله بز است...! من البته در این دو روزه هرچه سعی کرده ام این خبر را در سایت ها پیدا کنم، تیرم به سنگ خورده و هیچ جا صحبتی از بیانات رهبر معظم در این مورد دیده نمی شود. با این همه تردید ندارم که این خبر را در یکی از سایت های مهم خوانده ام. وگرنه چه دلیلی دارد با این همه سند و اظهار نظر و مصاحبه، دیروز، مخبر کمیسیون اصل 90 بفرمایند؛ ما برای یک میلیارد دلار اختلاس، سند و مدرک داریم. اگر کسی مدعی ست بیشتر بوده، بیاید سند و مدرکش را رو کند! معلوم می شود حق با آقای خباز بوده که گفته؛ "مبلغی در حدود هزار تا دو هزار میلیارد تومان آن از کشور خارج شده" یعنی برخی مرغ ها از قفس پریده اند! امان از دست این "دشمنان نظام" که از کاه، کوه می سازند و یک دزدی ساده ی چند میلیون دلاری را "میلیاردی" جلوه می دهند و "قهرمان اقتصاد کشور" را "دزد" می نامند و ...

یکی گفت شنیده ام در زمانی دور، شغالی در بصره امامی را خورده. شنونده گفت؛ امام نبوده و پیغمبر بوده، بصره نبوده و کنعان بوده، شغال نبوده و گرگ بوده، نخورده و فقط دریده، تازه تمامش هم "دروغی" بیش نبوده که "برادران" ساخته اند! بیچاره گرگ یوسف ندریده ی دهن آلوده!

Tuesday, August 23, 2011

خوانندگان؛ جزئیات خبر خودسوزی در میدان انقلاب


یکی از خوانندگان از تهران: امروز در مورد خبر خودسوزی مرد 30 ساله در میدان انقلاب از یه نفر که دوستش در صحنه حضور داشته چیزی شنیدم که با توجه به اینکه در اخبار اینترنت اشاره نشده بود خواستم برای شما ارسال کنم.
ظاهراً این شخص با ماشین شخصی مسافر کشی میکرده و وقتی مسافرها رو در جای نامناسب پیاده میکنه یه مأمور راهنمایی و رانندگی مدارکش رو میگیریه و میخواد ماشین رو توقیف کنه، و این شخص هم هرچی خواهش میکنه که فقط جریمه بشه و ماشین رو توقیف نکنن مأمور رضایت نمیده و راننده کنترل خودش رو از دست میده و با 4 لیتری بنزین (در خبرها اومده بود پارچ بنزین) که از صندوق عقب میاره خودش رو آتش میزنه. مردم هم که صحنه رو دیدن میخواستن با مأمور برخور کنن که به علت ترس از این اتفاق، مأمور فرار میکنه. و باقی ماجرا هم خاموش کردن راننده به کمک مردم و آتش نشانی بود که در خبر هم اومده.

از سايت خبرى ايران پرس نيوز: http://www.iranpressnews.com/source/105734.htm

Friday, August 19, 2011

بیانیه جبهه ملی ایران- آمریکا و اروپا درباره کودتای ننگین 28 مرداد 1332

http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1205

بیانیه جبهه ملی ایران- آمریکا و اروپا درباره کودتای ننگین 28 مرداد 1332

جمعه 19 اوت 2011
کودتای 28 مرداد و پیامدهایش چنان گره گاهی آموزنده در تاریخ ایران
با اینکه 58 سال از کودتای 28 مرداد 1332 میگذرد و آمرین و مسئولین این رویداد یعنی انگلستان و آمریکا به نقش خود در این رخداد شوم اعتراف نموده و از ملت ایران عذرخواهی کرده اند، هنوز هم جریان های سیاسی ایرانی در ارزیابی این بخش از تاریخ ایران اختلافات اساسی دارند. این امر نخست نشانی از ضعف فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه ایران است که با درک و پذیرش حقیقتی که واقعیست، مشکل دارد. نماد برجسته این ضعف رفتار آن بخش از گردانندگان صحنه سیاسی ایران است که حتی وجود کودتا را نفی میکند و برعکس صحبت از"قیام ملی" مینماید و برای اینکار "مورخی" را که خویشتن را با کتاب خود پیشفروش کرده است، در اختیار میگیرد. رویکرد ملیون ایران به این کودتای ننگین تنها از روی تعلق خاطر به شادروان دکتر محمد مصدق و دولت ملی او نیست. برای ملیون ایران همواره بهزیستی ایرانیان و آزادی، آبادی و سربلندی ایران مطرح بوده است. و به گواه تاریخ، سیاست نخست وزیر، محمد مصدق و جبهه ملی ایران در آنزمان چنان بود که با جدیت و صداقت در راهی گا م برداشته می شد تا در تحولی آرام و بخردانه واپسماندگی خودساخته حاکم بر ایران پشت سرگذاشته شود و ایران به جرگه کشورهای مدرن و دموکراتیک جهان بپیوندد. بابرانداختن دولت قانونی مصدق بخاطر نفت ارزان و موقعیت استراتژیک ایران، بویژه در دوران جنگ سرد، از سوی انگلستان و آمریکا و عمال ایرانی آنها این راه سد و بریده شد. هزاران نفر دستگیر، زندانی و کشته شدند و در پیامدش این تباهی که امروز در ایران و حتی در خاورمیانه شاهدش هستیم، پیش آمد. ما معتقدیم که جبهه ملی ایران و همه نیروهای ملی نیز باید بازنگری انتقادی رویدادهای آندوره را در برنامه خود قرار دهند و بویژه به این پرسش که چرا بیشترین ایرانیانی که تا آنزمان از مصدق و جبهه ملی ایران پشتیبانی قاطعانه کرده بودند، دربرابر مشتی ارتشی خودفروخته و اوباش مقاومت نکردند و پشت مصدق نایستادند، پاسخی قانع کننده یابند. یکی از نیروهایی که میتوانست در آن شرایط به حمایت از مصدق برخیزد، حزب توده بود، که اینهم با بلبشویی که پس از مرگ استالین در مسکو بوجود آمده بود تنها آن کرد که آموخته بود: "مبارزه ضد امپریالیستی". یعنی درست در آن شرایط، آب در آسیاب انگلستان ریختن از طریق اخلال در کار دولت ملی که در حال مذاکره با آمریکا بود. سازمان افسران حزب توده براحتی توان خنثی کردن اقدامات خودفروختگان ارتش ایران را داشت، ولی آنچه او نداشت، عرق ملی و دستور لازم از مسکو بود. نقش آفرین مهم دیگری که در سر بزنگاه پشت مصدق را خالی کرد آیت الله سید ابولقاسم کاشانی بود. او که در قیام 30 تیر در برابر دربار از مصدق و جنبش ملی قویا حمایت کرده و پیروانش را بخیابان فرا خوانده بود، از آنجاییکه خواستهای شخصی و سیاسی- مذهبیش در دوران حکومت مصدق رعایت نشدند، به مصدق پشت کرد و به کمک اوباش مزدور آمریکا و اشرف پهلوی، بریاست شعبان جعفری و دستیارش رمضان یخی شتافت. مصدق که کاملا خواهان جدایی نهاد دین از دولت و حکومت بود، نه هنگام تعیین وزرایش با کاشانی مشورت کرد ونه به سفارشات کاشانی که بارها بطور متداول روی کاغذ پاره هایی مینوشت و برای مصدق میفرستاد، وقعی گذاشت. کاشانی با مصدق ِ سکولار و دست پرورده جنبش مشروطیت مشکل داشت و روزبروز به نواب صفوی که پس از اخراجش از قم، به تصورات حکومت اسلامی کاشانی، اَشکال مشخصی میداد ، نزدیکتر می شد. بزرگداشتن آیتالله کاشانی از سوی جمهوری اسلامی و سرپوش گذاشتن به حمایت وی از اوباش دربار و کودتای 28 مرداد، یکی از سویه های ضد ملی حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی است. هموطنان آزاده، پشتیبانی واقعبینانه از سیاستها و اقدامات دولت دکتر مصدق دربرابر دشمنان و مخالفینش هنوز هم از مبارزه علیه ارتجاع و استبداد جمهوری اسلامی جدا نیست. مصدق نماد حاکمیت ملت ایران دربرابر استعمار انگلستان و استبداد دربار پهلوی بود و خواست انتخابات آزاد که اولین و مهمترین نکته بر تارک برنامه جبهه ملی ایران از بدو تاسیسش در سال 1328 میدرخشید، هنوز هم به قوت خود باقیست.
پاینده ایران
زنده باد مبارزات مردم ایران برای آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی
جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا
16 امرداد 1390

Wednesday, August 17, 2011

نامه زندانیان بند ۳۵۰ خطاب به دادستان تهران: تاریخ به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد، کلمه

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین، بزرگ‌ترین بند زندانیان سیاسی کشور، در نامه‌ای خطاب به دادستان تهران از نقض قوانین و حقوق زندانیان سیاسی نوشته‌اند؛ زندانیانی که گویا قانونی متفاوت و خود وضع کرده درباره آنان اجرا می‌شود، زندانیانی که حتی از حقوق یک زندانی عادی که جنایت‌هایی همچون قتل و تجاوز به عنف مرتکب شده نیز محروم مانده‌اند؛ حقوقی مانند حق دسترسی به تلفن، ملاقات حضوری با خانواده و مرخصی. جمعی از این زندانیان خطاب به دادستان تهران بار دیگر یاد آوری کرده‌اند که به زودی تاریخ درباره کسانی که این گونه به زندانیان سیاسی و خانواده‌هایشان ظلم روا می‌دارند قضاوت خواهد کرد.

متن کامل این نامه که توسط یاران گمنام جنبش سبز در اوین در اختیار کلمه قرار گرفته، با این توضیح که نام امضا کنندگانش نزد کلمه محفوظ خواهد ماند، به شرح زیر است:


آقای جعفری دولت آبادی
دادستان تهران

امروز که این نامه را خطاب به شما می‌نویسیم در خواست آزادی‌مان را از شما و یا هیچ کس دیگر نداریم و با اینکه احکام خود را کاملا غیر عادلانه می‌دانیم اما در اینجا تنها از حقوق از دست رفته خود به عنوان یک زندانی سخن می‌گوییم.

بیش از یک سال است که از عمر دادستانی شما می‌گذرد و در این مدت بسیاری از ما از ملاقات حضوری با خانواده‌هایمان، تماس تلفنی و حق مرخصی به عنوان حقوق اولیه یک زندانی محروم شده‌ایم. محدودیت‌هایی که به دستور شخص شما ایجاد شده است و این بوده است سهم ما از دادستانی شما.

به عنوان دادستان تهران احتمالا بر این باور هستید که ملاقات حضوری و امکان استفاده از تلفن و مرخصی، جزیی از حقوق زندانیان است، چرا که هم اکنون این روند در تمام زندانهای ایران در حال اجراست و تنها بخشی از زندانیان سیاسی هستند که از آن محروم شده‌اند و خود شما کسی هستید که این روال غیر قانونی را درباره این زندانیان نظاره گر هستید، چرا که اعطای این ملاقاتهای حضوری و مرخصی به صورت گزینشی و کاملا سلیقه‌ای در دفتر شما اعمال می‌شود و بنابراین بخشی از زندانیان سیاسی را تبدیل به گروهی از زندانیان کرده‌اید که قانونی کاملا متفاوت درباره آن‌ها اجرا می‌شود.

شما با در اختیار گرفتن اجازهٔ امکان تماس تلفنی روزانه سه تا پنج دقیقه‌ای زندانیان سیاسی و ملاقات حضوری آن‌ها از سازمان زندان‌ها و انتقال آن به حوزه اختیارات دادستانی، خواسته‌اید بخشی از اقتدار از دست رفته را به دادستانی و زیر مجموعه خود بازگردانید. هم اکنون یک سال از اجرای اقتدار گرایی شما در دادستانی تهران گذشته است. یقینا خود شما بیش از هر کسی می‌دانید که در این راه چه میزان دستاورد داشته‌اید و چه ظلمی را روا داشته‌اید. همچنانکه در ملاقاتهای خود با برخی زندانیان سیاسی به بخش‌هایی از آن ظلم‌ها اشاره کرده‌اید و تنها بر سر میزان آن اختلاف نظر داشته‌اید. همچنانکه در ملاقات با زندانیان و اعضای خانواده‌های آن‌ها گفته‌اید که جرم این زندانیان تنها این بوده که حرف‌هایشان را با صدای بلند گفته‌اند.

آقای جعفری دولت آبادی

شما بار‌ها در ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی گفته‌اید که صادر کردن اجازه ملاقات حضوری لطف و همراهی دادستان با آنهاست، احتمالا هم بر این باورید که آن‌ها باید از این لطف و مرحمت شما سپاسگزار باشند. لطفی که با روز‌ها رفت و آمد و ساعت‌ها انتظار در پشت درهای دفتر دادستان و همکارانش شامل حالشان شده است و شما خوشحال هستید که یک ملاقات حضوری ۲۰ دقیقه‌ای را با مهرورزی‌تان به آن خانواده مرحمت کرده‌اید. تا هم ثواب آخرت را ببیرید و هم نان دنیایتان را بخورید!

برخی از اعضای خانواده‌های زندانیان سیاسی در شهرستان‌ها زندگی می‌کنند و تنها امکان برقراری تماس با آن‌ها شنیدن صدای خانواده‌شان آن هم از طریق تلفن بود، آن هم روزی سه تا پنج دقیقه که‌گاه توسط مسوولان زندان و برای اینکه به قول شما و آن‌ها ما «آدم شویم» بار‌ها قطع می‌شد. چرا که وقتی یکی از زندانیان را برای اعدام می‌بردند و یا به یکی دیگر از زندانهای کشور منتقل می‌شد دور آن‌ها جمع می‌شدیم و آخرین نگاه‌ها را رد و بدل می‌کردیم و این می‌شد بهانه‌ای برای قطع تلفن، چرا که این دور هم جمع شدن‌ها در زندان از نظر مسوولان زندان خلاف بود. تنها با قطع یکباره و همیشگی تلفن اما این را به ما یاد آوری کردید که هر روز و هر لحظه باید به فکر «آدم شدن» باشیم. جمله‌ای که از گفتن آن به زندانیان و خانواده‌هایشان ابایی ندارید و بار‌ها گفته‌اید که دلیل زندانی ماندن اغلب ما این است که هنوز آدم نشده‌ایم. نمی‌دانیم آیا وظیفه شما آدم کردن تعدادی زندانی سیاسی است یا اجرای قانون. همچنین شما را به تامل در این نکته فرا می‌خوانیم که آیا دادستان بزرگ‌ترین شهر خاورمیانه باید از چنین ادبیاتی در مواجهه با مردم استفاده کند، حتی اگر این مردم، کسانی باشند که به زعم شما خطاکارند؟ راستی خانواده‌های این افراد به زعم شما خطاکار، چه گناهی کرده‌اند که باید چنین ادبیاتی را تحمل کنند؟

آقای دادستان تهران

خیلی خوب شما را درک می‌کنیم، وقتی در دفترتان نشسته‌اید و تعدادی زن و مرد و کودک چشم به شما دارند تا شاید برگه‌های ملاقات حضوری‌شان را امضا کنید یا مرخصی دو یا سه روزه به آن‌ها بدهید. حتما در آن لحظات احساس بزرگی و مهم بودن می‌کنید!

الان بیش از یک سال است که از بزرگ و مهم شدن شما می‌گذرد، یعنی از زمانی که مانع ملاقات حضوری زندانیان سیاسی با خانواده‌هایشان و قطع تماس تلفنی و استفاده از مرخصی آن‌ها شده‌اید. با این همه این چند سطر را نه برای تقاضایی از شما که برای ثبت در تاریخ می‌نویسیم، تاریخی که به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد. هر چند به نظر می‌رسد شما هم حافظه تاریخی ضعیفی دارید، چون کافی است چند پلک بزنید و وضعیت روحی و روانی و اجتماعی کسی را که جانشین او شده‌اید مرور کنید. فکر نمی‌کنیم هیچ ایرانی آزاده‌ای بخواهد، خود را جای شما بگذارد و اگر شما هم ذره‌ای از عدالت بو برده‌اید همین حال را پیدا می‌کنید.

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین

Sunday, July 10, 2011

یکی از شهروندان سبز در یک ابتکار عمل اقدام به پخش فیلم شهیدان شهر و لیستی از مصاحبه های خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات در اماکن عمومی کرده است.»+ گزارش تصویری

چکیده :امروزم را با حرکت آغاز می کنم. لیستی از تمامی مصاحبه هایی که خانواده های شهیدان علی رغم همه فشارها با رسانه ها انجام داده بودند را سایت کلمه منتشر کرده بود... باید این فیلم و سخنان این چهل و سه خانواده را میان مردم شهر پخش کنم. باید برای مردم شهر نامه فرستاد. باید همدیگر را دوباره پیدا کنیم.......

یکی از شهروندان سبز در یک ابتکار عمل اقدام به پخش فیلم شهیدان شهر و لیستی از مصاحبه های خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات در اماکن عمومی کرده است.
به گزارش کلمه، فیلم شهیدان شهر کار مشترکی از مسیح علی نژاد و سید محمد پوینده بود که سال گذشته با جمع آوری مصاحبه ها و صدای های خانواده های شهدای جنبش از جمله امیر جوادی فر، محمد کامرانی، سهراب اعرابی، محمد چگینی، علی حسن پور، علی حبیبی موسوی ساخته و در اینترنت پخش شده بود. در این فیلم خانواده ها روایت دردناکی از نحوه جان باختن اعضای خانواده خود را در حوادث پس از انتخابات را بازگو می کنند. در آستانه هجده تیر، این فیلم که در آن سخنان خانواده دو تن از دستگیرشدگان هجده تیر نیز حکایت از نحوه شکنجه و جان باختن امیر جوادی فر و محمد کامرانی در کهریزک می کند میان مردم شهر و در اماکن عمومی توزیع شده است.
این کاربر اینترنتی در صفحه خود شرحی از دلایل و انگیزه های خود برای این ابتکار عمل را به همراه عکس هایی از سطح شهر منتشر کرده است که در زیر می آید:
اول بار زیر سایه ی برج میلاد بود . نشان های باریک و سبزی دست به دست پخش شد و دور مچ ها گره خورد و با خودمان فکر کردیم : چه رسم غریبی !
بعد تر , توی خیابان از روی همان با هم آشنا در آمدیم و فکر کردیم : چه حس غریبی !
بعد تر , با همان روی زخم هم را بستیم و سیاهپوش هم شدیم و فکر کردیم : چه رنج غریبی !
حالا … با همان کوچه به کوچه چشم می گردانیم و دنبال هم می گردیم و فکر می کنیم : چه غربت غریبی !
و انگار که پیش از هرچیز به لمس دست های هم نیاز داریم , به بودن هم , به بیشمار بودن هم …
ما , گوشه ای از وجودمان را کنج سالهای سختی که رفت جا گذاشته ایم …
مثل مادر ِ فرزند گم کرده ای بی قرار و هراسان و مستاصلیم …
دل داده ایم , یار گم کرده ایم , باورمان رنگ خون گرفته و راهی نیست , راهی نیست , باید که بی شمار باشیم …
شاید که حلقه ی گم شده ی این رسم ِ ” بی شماری ” دست های جدا افتاده ی ما باشد .
شاید که پاگرفتن یک شعله ی انفعال سوز , محتاج یک بازدم بی رمق و خسته ی ما باشد .
ما به هم نیاز داریم
نیاز داریم یک نفر روی بام های تاریک و سرد خیالمان فریاد بکشد : ” الله اکبر ! ” , و یکی یک از لب پنجره سرک بکشیم و به شوق دستی به نشان پیروزی تکان دهیم که : آخ ! تو هم هستی ؟؟ … من هم هستم !
نیاز داریم ” تو ” کشیک قدم های ” من ” را بدهی و من , فریادمان را برگه برگه روی نبض نامنظم خیابان تکثیر کنم و بایستیم و نگاه کنیم که مردم بی خبر شهر حیرتشان را از ظلم ناپیدا پچ پچ می کنند .
نیاز داریم که ” من ” ته جیب هایم را بگردم و ” تو ” روی اسکناس های مچاله ی توی مشت های من , تند تند دنبال واژه ی جمهوری اسلامی ِ رنگ پریده بگرده و نیم نمره از املا و انشا و باور تمام اسکناس های شهر کم کنی و پیرزن همسایه درست وقتی سهم یارانه هایش را توی دامنش می ریزند ؛ علامت سؤال ذهن تو را بخواند و با خودش فکر کند : ” جمهوری اسلامی که می گفتند این بود ؟؟! ”
نیاز داریم که ” تو ” قلاب بگیری و ” من ” روی پنجه از بین میله های سرد سرک بکشم و ابرهای گرفته ی سلول های تب دار را جلوی آفتاب ِ رخوت انگیز و بی خبر تابستان بگیریم بلکه طوفان ِ بدون نوحی به پا شود و مردان بی عدالتی از هرچه بند و زنجیر است توبه کنند .
نیاز داریم که ” من ” دست هایم را رو به رویت بگیرم و ” تو ” قطره قطره , خون ها ی تا ابد جاری را روی انگشت های لرزانم بچکانی و بدویم و بدویم و پای تمام دیواره های شهر امضا بزنیم که : آی مردم ! به کدامین گناه ؟؟؟
ما به هم نیاز داریم …
تا سر روی شانه های خسته ی هم بگذاریم و ” تو ” زیر گوشم بخوانی :
شهیدای شهر/ با فانوس خون/ جار می زنن/ تو خیابونا / سر میدونا / عمو یادگار/ مستی یا هشیار / خوابی یا بیدار
و ” من ” زیر گوش تو زار بزنم :
خوابیم و بیدار / شهیدای شهر / مستیم و هشیار / شهیدای شهر / آخرش یه شب / ماه میاد بیرون / از سر اون کوه / بالای دره / روی این میدون
و عاقبت یاد بگیریم بیداری و هشیاری باید از خود شروع کرد…
چندیست همدیگر را دوباره گم کرده ایم و یادمان رفت که یادی از کسانی بکنیم که دست شان میان دست های ما بود اما رفتند و دیگر برنگشتند.
شب و روزمان شده نشستن پای اینترنت و گلایه کردن از این فراموشی در حالی که شهر را با خبر نمی کنیم و هنوز مردم شهر بی خبرند از شهیدان شهر.
از کلیپ شهدان شهر که چندی پیش یک روزنامه نگار و یک مستند ساز با صدای مصاحبه های خانواده های کشته شدگان جنبش سبز ساخته اند راه می افتم در میان مردم. ترس دارد اما ….
امروزم را با حرکت آغاز می کنم. لیستی از تمامی مصاحبه هایی که خانواده های شهیدان علی رغم همه فشارها با رسانه ها انجام داده بودند را سایت کلمه منتشر کرده بود… باید این فیلم و سخنان این چهل و سه خانواده را میان مردم شهر پخش کنم. باید برای مردم شهر نامه فرستاد. باید همدیگر را دوباره پیدا کنیم….
شاید کسی باشد که «من»، «تو»، با همین نامه ها به یادش بیاوریم که «ما» به هم نیاز داریم، به باهم بودن هم، به آگاه بودن و آگاه ساختن، به حرکت کردن، به بیشمار بودن و …….








Saturday, July 9, 2011

آرى امروز 18 تير است................روز آرش و تير آتش زا

18 تير است - روزى از روزها
روز دانش و روز دانشگاه
روز آگاهى روز ساختنها
روز اميد به سوى آينده
روز فرياد و فروغ آزادى
روز مرگ تحجر تاريك
روز سختى كه شب نقاب انداخت
كشت و فرياد زهرا سر ميداد
وضو از خون و اشك و ماتم كرد
سجده بر جهل و مال و قدرت زد
روز رسوايىِ دروغ - ريا - نيرنگ
روز پايان باور مسدود
روز فردا و روز فرداها


آرى امروز 18 تير است
روز آرش و تير آتش زا

ميم - ك
18 تير 90

Thursday, July 7, 2011

فردای سکته آقای خامنه ای حکومت سپاه اعلام می شود

گروهی از فرماندهان سپاه روز گذشته رفتند به شهر قم و با طراح دولت امام زمان، آیت الله مصباح یزدی دیدار کردند. مصباح یزدی که در هفته های اخیر و آشکار شدن تقابل احمدی نژاد و خامنه ای، فورا سر شتر را کج کرده و منتقد دولت امام زمانی احمدی نژاد شده، در این دیدار فرمایشاتی کرد، که کافی است جای کلمه "ولایت" را با "شاهنشاهی" عوض کنید تا معنای واقعی خود را پیدا کند. مصباح یزدی با نفی محدوده وظائف سپاه که در قانون اساسی قید شده و اتفاقا یکی از دلائلی که علیه موسوی کودتا کردند دفاع از همین اصل و مخالفت با فراقانونی شدن سپاه بود، گفت:
سپاه دو امتیاز دارد که در هیچ نهادی یافت نمی شود. نخست اینکه وظایف آن منحصر به امور نظامی نیست و وظیفه آن پاسداری از ارزش های اسلام و انقلاب اسلامی است و در هر نهادی که کمبودی پیدا شود که اصل انقلاب به خطر بیفتد سپاه حاضر می شود.
ویژگی دیگر سپاه اینست که هویت این نهاد، به ولایی بودن آن است.
هرکس مطبوعات پیش از انقلاب را ورق بزند، با جملاتی شبیه همین جملات در باره ماهیت ارتش شاهنشاهی روبرو می شود. این که ارتش حافظ نظام شاهنشاهی است و تابع فرمانده کل قوا، اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر!
آن تعبیر شاهنشاهی و این تعبیر ولائی که مصباح یزدی از زیر عبایش در آورده، یعنی سپاه و ارتش فراقانونی اند و تنها موظف به تابعیت از فرامین و رهنموده ها و بخشنامه هائی اند که از سوی اعلیحضرت و اکنون "مقام معظم رهبر فرزانه" صادر می شود. همین مناسبات در زمان رضا شاه نیز برقرار بود و در واقع بنیانگذار این تلقی از نیروهای نظامی رضاشاه قزاق بود.
پایان این بازی که در جمهوری اسلامی راه افتاده و روز گذشته از قول مصباح یزدی منتشر شد، جز این نیست که سپاه سرانجام همه بساط جمهوری و روحانیت و انقلاب را جمع کرده و قدرت یکپارچه را بدست یکی از فرماندهان خواهد داد. بالا بروند یا پائین بیآیند، سرانجام آنچه که در کشور جاری است، جز این نیست و تمام محاسبات قدرت های خارجی و بویژه امریکا نیز روی همین سرانجام است. رضا خان نیز همین مسیر را طی کرد و فرزندش نیز 12 سال پس از نشستن به جای پدر، با کودتای 28 مرداد همین مسیر را رفت. و البته در طول این مسیر، رقبا نابود می شوند، ترور می شوند، سر به نیست می شوند و... تا یکنفر قدر قدرت شود. دهها نظامی قزاق که با رضا شاه کودتا کردند، بتدریج حذف شدند و شاه نیز همین مسیر را رفت. نه تنها به سپهبد رزم آراء رحم نکرد، که به داماد خویش، ارتشبد خاتم نیز رحم نکرد و تازه سقوط هواپیمای برادرش علیرضا و کشته شدن او نیز در دفتر محمدرضا شاه ضبط است.
همین امشب اگر آقای خامنه ای سکته کند و فردا تشییع جنازه اش اعلام شود، سپاه شورای فرماندهان را برای اداره کشور اعلام خواهد کرد. آقا مجتبی و مصباح یزدی هم اگر اندک مدتی به پرچم تبدیل شوند، بسرعت و بزودی حذف خواهند شد

Sunday, June 26, 2011

آنان اسيرند اما تسليم نيستند....ما چطور؟؟؟


اعتصاب غذای ۱۸ زندانی سیاسی با واکنش گسترده در فضای وب فارسی مواجه شد. بسیاری با انتشار ویدیو و متن در تلاش‌اند زندانیان را به شکستن اعتصاب متقاعد کنند. گروهی دیگر معتقدند تنها باید به حمایت از اهداف اعتصاب آنان اندیشید.




۱۸ نفر از زندانیان سیاسی ایران در اعتصاب غذا هستند. بیش از یک هفته است که نه چیزی خورده و نه چیزی نوشیده‌اند. فضای جامعه ایرانیان در اینترنت پر است از اخبار و حرف پیرامون وضعیت "اعتصابیون" . هر خبری بارها به اشتراک گذاشته می‌شود٬ چه خبر انتقال یکی از آن‌ها به بهداری زندان باشد٬ چه خبر نامه‌ای به آن‌ها و درخواست شکستن اعتصاب غذای‌شان.
این دسته از زندانیان سیاسی در اعتراض به مرگ هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی که در مراسم خاکسپاری پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشت٬ و همچنین مرگ هدی صابر٬ روزنامه‌نگار و فعال سیاسی که در اعتراض به مرگ هاله سحابی و در اعتصاب غذا در زندان جان باخت٬ در اعتصاب به سر می برند.
یکی از آخرین نامه‌ها‌یی که برای ۱۸ زندانی سیاسی‌ای که اعتصاب غذا کرده‌اند نوشته شده و در آن از آن‌ها خواسته شده که به اعتصاب خود پایان دهند٬ نامه سید محمد خاتمی٬ رییس‌جمهور پیشین ایران است.
هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی،  در مراسم خاکسپاری پدرش عزت‌الله سحابی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشتBildunterschrift: هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی، در مراسم خاکسپاری پدرش عزت‌الله سحابی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشت
همچنین ۱۱۸ روزنامه‌نگار داخل ایران نیز روز شنبه (چهارم تیر) نامه‌ای منتشر کردند که سریعاً به یکی از موضوعات داغ وب‌سایت کاربرمحور "بالاترین" تبدیل شد.
در نامه‌ی آن‌ها آمده است: «ما جمعی از روزنامه‌نگاران فعال در رسانه‌های داخل ایران ضمن ارج گذاشتن به پایداری شما بر خواسته‌های بحق‌تان درباره رعایت آزادی‌های مصرح سیاسی و شهروندی تقاضا داریم که به اعتصاب غذای خود پایان دهید. پیام اعتصاب شما در میان اقشار مختلف جامعه ایران طنین‌انداز شده و ما به عنوان اهالی قلم رسالت خود می‌دانیم که این پیام را هر چه بیش‌تر بازتاب دهیم.»

این نامه در حالی در فضای وب منتشر شد که بسیاری نیز در وبلاگ‌ها یا صفحات شخصی‌شان در فیس‌بوک یا در حال تنظیم کمپین‌های اعتراضی به وضعیت زندانیان اعتصاب‌کننده هستند و یا نظر خود را می‌نویسند.

با این همه یکی از بحث‌های محوری فضای ایرانیان در اینترنت درباره اعتصاب غذای دسته‌جمه‌ی ۱۸ زندانی سیاسی٬ این است که آیا اصولاً درست است که از آن‌ها خواسته شود تا به اعتصاب غذای خود پایان دهند یا خیر.

در اینجا نگاهی داریم به بحث‌هایی که پیرامون اعتصاب غذای ۱۸ زندانی سیاسی در زندان اوین و رجایی‌شهر ایران٬ در فضای اینترنت مطرح شده است.

«نخواهیم که بشکنند٬ حمایت کنیم»

وقتی چندین و چند پیام ویدیویی و کتبی در قالب نامه و ویدیو از سوی چهره‌های شناخته شده نظیر محمد خاتمی با مضمون درخواست پایان دادن به اعتصاب غذا منتشر شدند٬ یکی از بحث‌هایی که در دنیای مجازی ایجاد شد٬ مشروعیت چنین درخواستی بود.

نویسنده‌ی وبلاگ "مجمع دیوانگان" در پستی به این موضوع می‌پردازد و می‌نویسد: ‌«حکایت زندانی اعتصاب‌کننده چندان در چهارچوب منطق رایج نمی‌گنجد. ما نمی‌دانیم چه بر سر او رفته است که اینگونه دست به انتحار می‌زند. همانگونه که نمی‌دانیم به سبزی فروش تونسی چه گذشت که خودش را به آتش کشید. خودسوزی بر روی کاغذ هیچ گاه عملی خردمندانه محسوب نمی‌شود، اما چه کسی می‌تواند بگوید قضاوتی اینچنین در مورد سبزی فروش تونسی خردمندانه است؟ آیا همچون منی که هزاران کیلومتر دورتر از او بوده‌ام و هیچ اطلاعی از شرایطی که او تحمل کرده نداشتم اصلا در جایگاهی هستم که بخواهم عمل او را از منظر «منطقی» مورد نقد قرار دهم؟»
منبع :http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15190443,00.html

«نخواهیم که بشکنند٬ حمایت کنیم»...........آنان اسيرند اما تسليم نيستند....ما چطور؟؟؟

اعتصاب غذای ۱۸ زندانی سیاسی با واکنش گسترده در فضای وب فارسی مواجه شد. بسیاری با انتشار ویدیو و متن در تلاش‌اند زندانیان را به شکستن اعتصاب متقاعد کنند. گروهی دیگر معتقدند تنها باید به حمایت از اهداف اعتصاب آنان اندیشید.


۱۸ نفر از زندانیان سیاسی ایران در اعتصاب غذا هستند. بیش از یک هفته است که نه چیزی خورده و نه چیزی نوشیده‌اند. فضای جامعه ایرانیان در اینترنت پر است از اخبار و حرف پیرامون وضعیت "اعتصابیون" . هر خبری بارها به اشتراک گذاشته می‌شود٬ چه خبر انتقال یکی از آن‌ها به بهداری زندان باشد٬ چه خبر نامه‌ای به آن‌ها و درخواست شکستن اعتصاب غذای‌شان.
این دسته از زندانیان سیاسی در اعتراض به مرگ هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی که در مراسم خاکسپاری پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشت٬ و همچنین مرگ هدی صابر٬ روزنامه‌نگار و فعال سیاسی که در اعتراض به مرگ هاله سحابی و در اعتصاب غذا در زندان جان باخت٬ در اعتصاب به سر می برند.
یکی از آخرین نامه‌ها‌یی که برای ۱۸ زندانی سیاسی‌ای که اعتصاب غذا کرده‌اند نوشته شده و در آن از آن‌ها خواسته شده که به اعتصاب خود پایان دهند٬ نامه سید محمد خاتمی٬ رییس‌جمهور پیشین ایران است.
هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی،  در مراسم خاکسپاری پدرش عزت‌الله سحابی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشتBildunterschrift: هاله سحابی ٬ فعال اجتماعی و زندانی سیاسی، در مراسم خاکسپاری پدرش عزت‌الله سحابی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و درگذشت
همچنین ۱۱۸ روزنامه‌نگار داخل ایران نیز روز شنبه (چهارم تیر) نامه‌ای منتشر کردند که سریعاً به یکی از موضوعات داغ وب‌سایت کاربرمحور "بالاترین" تبدیل شد.
در نامه‌ی آن‌ها آمده است: «ما جمعی از روزنامه‌نگاران فعال در رسانه‌های داخل ایران ضمن ارج گذاشتن به پایداری شما بر خواسته‌های بحق‌تان درباره رعایت آزادی‌های مصرح سیاسی و شهروندی تقاضا داریم که به اعتصاب غذای خود پایان دهید. پیام اعتصاب شما در میان اقشار مختلف جامعه ایران طنین‌انداز شده و ما به عنوان اهالی قلم رسالت خود می‌دانیم که این پیام را هر چه بیش‌تر بازتاب دهیم.»

این نامه در حالی در فضای وب منتشر شد که بسیاری نیز در وبلاگ‌ها یا صفحات شخصی‌شان در فیس‌بوک یا در حال تنظیم کمپین‌های اعتراضی به وضعیت زندانیان اعتصاب‌کننده هستند و یا نظر خود را می‌نویسند.

با این همه یکی از بحث‌های محوری فضای ایرانیان در اینترنت درباره اعتصاب غذای دسته‌جمه‌ی ۱۸ زندانی سیاسی٬ این است که آیا اصولاً درست است که از آن‌ها خواسته شود تا به اعتصاب غذای خود پایان دهند یا خیر.

در اینجا نگاهی داریم به بحث‌هایی که پیرامون اعتصاب غذای ۱۸ زندانی سیاسی در زندان اوین و رجایی‌شهر ایران٬ در فضای اینترنت مطرح شده است.

«نخواهیم که بشکنند٬ حمایت کنیم»

وقتی چندین و چند پیام ویدیویی و کتبی در قالب نامه و ویدیو از سوی چهره‌های شناخته شده نظیر محمد خاتمی با مضمون درخواست پایان دادن به اعتصاب غذا منتشر شدند٬ یکی از بحث‌هایی که در دنیای مجازی ایجاد شد٬ مشروعیت چنین درخواستی بود.

نویسنده‌ی وبلاگ "مجمع دیوانگان" در پستی به این موضوع می‌پردازد و می‌نویسد: ‌«حکایت زندانی اعتصاب‌کننده چندان در چهارچوب منطق رایج نمی‌گنجد. ما نمی‌دانیم چه بر سر او رفته است که اینگونه دست به انتحار می‌زند. همانگونه که نمی‌دانیم به سبزی فروش تونسی چه گذشت که خودش را به آتش کشید. خودسوزی بر روی کاغذ هیچ گاه عملی خردمندانه محسوب نمی‌شود، اما چه کسی می‌تواند بگوید قضاوتی اینچنین در مورد سبزی فروش تونسی خردمندانه است؟ آیا همچون منی که هزاران کیلومتر دورتر از او بوده‌ام و هیچ اطلاعی از شرایطی که او تحمل کرده نداشتم اصلا در جایگاهی هستم که بخواهم عمل او را از منظر «منطقی» مورد نقد قرار دهم؟»
منبع :http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15190443,00.html

Friday, June 24, 2011

سفر یک جنایتکار جنگی تحت تعقیب بین المللی به ایران

 


صدا و سیمای رژیم: سفیر جمهوری اسلامی ایران در خارطوم خبرداد رئیس جمهور سودان امروز برای انجام سفری دو روزه وارد تهران می شود.

جواد ترکی آبادی افزود، عمر البشیر به دعوت محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران از تهران دیدار می کند.

وی تصریح کرد این دیدار به منظور تقویت دیدگاه های مشترک مسئولان دوکشور درباره حمایت ازحقوق مشروع کشورها و ملت ها و محکوم کردن استفاده ناصحیح از واژه تروریسم انجام می گیرد.

ترکی آبادی گفت رئیس جمهورسودان همچنین در کنفرانس بین المللی تهران درباره مبارزه علیه تروریسم که روزهای شنبه ویکشنبه برگزار می شود، شرکت خواهد کرد.

قطع گاز نیروگاه ها و خطر خاموشی های گسترده....گو این که نفت و نیرو ، دو وزارتخانه یک دولت نیستند و با هم سر جنگ دارند!

http://www.iranpressnews.com/source/101425.htmمنبع :

سایت عصر ایران: با حضور محمد علی آبادی در مسند سرپرستی وزارت نفت ، سیل مشکلات به سمت وزارت نیرو روانه و بسیاری از هموطنان در روزهای اخیر شاهد قطع برق شده اند!

ماجرا از آنجا آغاز شد که وزارت نفت ، که مسوول تأمین گاز نیروگاه های برق کشور است، به بهانه هایی مانند بدهی و تعمیرات ، گاز برخی از نیروگاه های تولید برق کشور را قطع یا فشار آن را تقلیل داده است.

نیروگاه های تولید برق ، عمدتاً با انرژی گاز و سوخت مایع (گازوئیل و مازوت) کار می کنند. از آنجا که در فصل های گرم سال ، مصرف گاز خانگی در کشور پایین است ، نیروگاه های برق ، با گاز کار می کنند ولی در فصل سرما ، برای این که در تأمین گاز خانگی مشکلی پیش نیاید ، نیروگاه های برق ، ناگزیر از سوخت مایع که 3 تا 5 برابر گران تر و برای محیط زیست نامساعدتر است بهره می گیرند.

اتفاقی که اخیراً رخ داده این است که وزارت نفت ، برای تحت فشار قرار دادن وزارت نیرو ، در روند گاز رسانی به نیروگاه های تولید برق ، ایجاد اخلال کرده است به گونه ای که به عنوان مثال ، خط لوله گاز نیروگاه قم را بدون اطلاع قبلی وبه صورت ناگهانی بسته اند یا در عسلویه ، با تقلیل فشار گار باعث شده اند نیروگاه از مدار خارج شود.

همچنین عدم گاز رسانی به نیروگاه های آبادان و خرمشهر در شرایطی که مردم دچار گرمای شدید تابستان هستند ، حدود 1000 مگاوات برق را رده خارج کرده است که معادل توان تولید نیروگاه اتمی بوشهر است.


نکته مهم و تأسف انگیز این است که قطع گاز در مواردی حتی بدون اطلاع قبلی بوده و مسوولان نیروگاه ها ناگهان متوجه قطع جریان گاز شده و ناگزیر از شیفت سوخت نیروگاه از گاز به مایع شده اند. این شیفت ناگهانی به لحاظ فنی ریسک آفرین است و ضریب خروج اضطراری نیروگاه از مدار تولید که در شرایط عادی 10 الی 12 درصد است را چند برابر می کند و بسیار آسیب زاست.

برای متوجه شدن عمق فاجعه ای که وزارت نفت برای نیروگاه های تولید برق کشور رقم زده ، کافی است بدانیم که بر اساس آنچه در سایت شرکت توانیر موجود است ، میزان گاز تحویلی وزارت نفت به نیرو که در روز حدود 200 میلیون متر مکعب بوده ، در اولین روز تابستان به 90 میلیون متر مکعب کاهش یافته است.

البته مسوولان نفت ، تعمیر خطوط انتقال گاز وسایر تأسیسات را دلیل این وضعیت می شمارند اما واقعیت است است که تعمیرات سالانه همیشه با هماهنگی توانیر و شرکت پخش و پالایش انجام می شده تا مشکلی در تأمین گاز نیروگاه ها در فصل گرما - که تولید و مصرف برق در کشور تقریباً سر به سر است - پیش نیاید اما امسال به برکت برخی سیاست های فوق مدبرانه(!) در وزارت نفت ، این مهم محقق نشد و گاز نیروگاه ها در عملیاتی برق آسا قطع شد تا برق خانه های مردم هم قطع شود!

نکته دیگر ، بدهی وزارت نیرو به وزارت نفت است که گویا مقامات ارشد وزارت نفت را بر آن داشته با سیاست "شیرهای بسته گاز" ، بر وزارت نیرو فشار وارد کنند تا بدهی اش را بازپرداخت نماید ، گو این که نفت و نیرو ، دو وزارتخانه یک دولت نیستند و با هم سر جنگ دارند!

این در حالی است که بعد از اجرای طرح هدفمندی یارانه ها ، خود دولت که مازاد پرداختی های مردم را تجمیع می کند ، عهده دار پرداخت هزینه های گاز نیروگاه هاست و فشار آوردن بر وزارتخانه ای که معادل 8 میلیارد دلار بدهی به پیمانکاران بخش خصوصی دارد ، چیزی جز افروختن آتشی نیست که دودش مستقیماً به چشم مردم ، به ویژه در مناطق گرمسیر می رود.

هر چند که شرکت توانیر تا این لحظه با جایگزین سازی سوخت مایع ، توانسته است تا حد امکان از قطع برق جلوگیری کند اما با توجه به این که اکنون فصل استفاده از گاز است ،ذخایر سوخت مایع در پایین ترین سطح است و با ادامه این وضع ، چاره ای جز تعطیلی برخی نیروگاه ها و خاموشی های گسترده و بی سابقه وجود نخواهد داشت ؛ به عنوان مثال ، در حال حاضر ذخیره سوخت مایع نیروگاه اصفهان ، تنها 10 درصد است که اگر گاز آن قطع شود ، نیروگاه فقط دو الی سه روز ، دوام می آورد و نهایتاً برق خودش هم می رود!

بدین ترتیب باید به مسوولان وزارت نفت تبریک گفت که در ابتدای فصل گرما که مصرف برق به حداکثر خود می رسد ، توانسته اند کاری با مجموعه نیروگاهی کشور کنند که تحریم ها در تمام سال های گذشته نتوانسته اند: حرکت به سوی خاموشی های گسترده با مدیریت نفتی محمد علی آبادی که زمانی خودش کاندیدای وزارت نیرو بود!